یحیی امیری

سردبیر به محض ورود من به تحریریه، به شوخی و جدی گفت: آقای یحیی خان امیری، بالاخره گزارش‌های شما خواننده پیدا کرده یعنی ما فهمیدیم یک نفر از خوانندگان «اقتصاد سبز» مشتاق مطالعه گزارش‌های شماست، سوژه هم داده، گفته بنیانگذار بیسکویت‌های «شانسی» بوده و اولین کسی است که به خریداران بیسکویت‌های خودش جایزه می‌داده، به نام «شانسی» هم معروف بوده.
با هیجان گفتم: حاج محمدعلی جهرمی است و در خیابان بوذرجمهری کارخانه داشته؟ نگاهی به یادداشت روی میزش انداخت و با لبخند گفت:
آفرین پسر، اسمش را خوب به خاطر داری، درسته، اسمش همینه، اتفاقا سراغ شما را هم گرفت و گفته گزارش‌های «اقتصاد سبز» را می‌خواند، به‌خصوص درباره گزارش‌های این شماره که درباره نگهداری مواد غذایی از گذشته‌های دور بوده و حتی گفته عکسی که چاپ کردیم آب‌انبار سیداسماعیل در خیابان سیروس بوده که قبل از انقلاب موزه و رستوران شده بود، اسم صاحب آب‌انبار را هم گفته که این یکی را ننوشتم.
با خوشحالی گفتم: آقای مهندس، اسم و آدرسش را به من بدهید بروم سراغش با او مصاحبه کنم، این مرد، مرد مبتکری بوده.
آقای مهندس گفت: اسمش را که خودت گفتی و درست هم هست اما آدرسی به من نداده، حالا خودش را بازنشسته کرده و در «جُفره» بوشهر زندگی می‌کند و جنابعالی می‌توانید تلفنی با ایشان حرف بزنید.
بعد از لحظه‌ای مکث گفت: فکر می‌کنم بدنیست سوژه گزارش شما برای این شماره «اقتصاد سبز»، همین موضوع جایزه دادن محصولات غذایی باشد، «دلپذیر» و «چای محسن»، بنرهایی در بزرگراه‌های تهران نصب کرده و خبر از جایزه‌های چند میلیونی داده‌اند، هرکس از محصولات دلپذیر خریداری کند به قید قرعه 5 میلیون تومان جایزه می‌گیرد، من حالا تلفنش را به شما می‌دهم، با ایشان صحبت کنید و بروید روی سوژه جایزه‌ها کار کنید، اینطور که این آقا می‌گفته از گذشته‌های دور، بعضی از تولیدکنندگان برای تشویق مشتری‌های خود جایزه می‌دادند.
گفتم: آقای مهندس، ملاقات و مصاحبه با این مرد برای مجله ما مناسب است، ارزش دارد هزینه کنیم و من بروم بوشهر  با او مصاحبه کنم و ماجرای بیسکویت‌های «شانسی» را از زبان خود او بنویسم.
با لبخند مهربانی گفت: قبوله، جنابعالی که غیر از خرج‌تراشی کاری برای ما نمی‌کنید...
ساعت مچی، جایزه بزرگ «شانسی»
اواسط دهه 20 بیسکویت شانسی محبوبیت داشت و پُرمشتری بود، به‌خصوص در شهرستان‌ها، در میادین و بازارها و جاهایی که تردد زیاد بود، بسته‌های بیسکویت «شانسی» که روی مقوای آن با نقش و نگار زرد و قرمز تند چشم‌نوازی می‌کرد، فروشنده داد می‌زد:
بدو بیا، بیا شانسی بخر و یک ساعت مچی جایزه بگیر.
معمولا جلوی بساط این شانسی‌فروش‌ها شلوغ بود، زن و مرد، کوچک و بزرگ 3 قران می‌دادند و یک شانسی می‌خریدند، در آن را باز می‌کردند و در ردیف اول بیسکویت‌ها یک ورقه سفید به چشم می‌خورد که روی آن جایزه با حروف چاپی درشت به چشم می‌خورد، ساعت مچی بزرگ‌ترین جایزه خریداران بیسکویت «شانسی» بود، ساعت مچی آن روزها خیلی اهمیت داشت، چیزی در ردیف ماشین‌های بنز و بی.ام.و این روزها، اما این شانس نصیب همه خریداران نمی‌شد، بیشتر جایزه‌ها، جوراب و شانه و آینه و قوری و لیوان و اسباب‌بازی و این چیزها، بود. پوچ خیلی کم داشت ولی بیشترین جایزه‌ها، یک بسته بیسکویت شانسی بود که این یکی دیگر جایزه نداشت.

«شانسی» شانس می‌آره
همان روز و در همان لحظه‌ای که سردبیر شماره تلفن آقای جهرمی را به دست من داد تماس گرفتم و پس از چند لحظه آقای جهرمی گوشی را به دست گرفت، صدای پیر و خسته ولی لهجه شیرین بوشهری گوش‌نواز بود و خاطره «نیرو» یکی از همکاران قدیمی را زنده کرد، اولین خواسته ما را برای مصاحبه حضوری و عکاسی رد کرد با این توضیح:

«من خیلی پیر شده‌ام، 92 سال دارم، روی ویلچیر نشسته‌ام، قیافه من، عکس من، به درد مجله شما نمی‌خوره، بفرمایید تلفنی با هم حرف بزنیم.»
لحظه‌ای دچار تردید شدم، آدمی با ابن مشخصات نمی‌توانست خواننده پیگیر مجله ما باشد:
- حاج‌آقا، شما مجله ما را از کجا می‌خرید؟
- من، مجله شما را نمی‌خرم، چشمم دیگه آنقده بینایی نداره که مجله بخونه، سواددرست و حسابی هم ندارم، سواد من مکتب‌خونه‌ایه، نوه‌ای دارم که لیسانس صنایع غذایی گرفته و می‌خواد دکتر بشه، ایشون مشترک مجله شما هستند، هر وقت حوصله و سوال داشته باشه می‌آد کنارم می‌شینه و مطالب مجله رو می‌خونه، بیشتر گزارش‌های شما رو ایشون برای من می‌خونه و درباره مطالب شما از من سوال می‌کنه، یکبار درباره تقلب در صنایع غذایی اومد از من چند تا سوال کرن، این دفعه اومد درباره موندگار شدن غذاها در زمان‌های قدیم پرسید و درباره آب‌انبار، به نظرم اومد عکسی که شما چاپ کردین آب‌انبار سید اسماعیل بود، که نزدیکای مغازه ما بود.
- بیسکویت «شانسی» در خیابان بوذرجمهری کنار یک گاراژ اتوبوس بوده؟
- ما اول کارگاهی داشتیم 70 متری در خیابان سیروس، نبش بوذرجمهری، اگر یادتون باشه سر کوچه‌ای بود که به بازار آهنگرا راه داشت، سر کوچه یک مغازه آب مقطع گیری بود، چندمتر اون‌طرف‌تر، کارگاه ما بود که بیسکویت می‌ساختیم  به اسم «شانسی» معروف شده، پس از چند سال من از شریکم جدا شدم و اومدم تو بوذرجمهری کنار اون گاراژ  اتوبوسرانی، بیسکویت‌های شانسی رو من راه انداختم، هنوز از بیسکویت‌های «گرجی» و «ویتانا» خبری نبود. تو اون زیرزمین بسته‌بندی می‌کردیم، چند تا خانم بودن که با دست 12 تا بیسکویت رو توی بسته می‌چیدن و درش رو می‌بستن و در جعبه‌های تخته سه‌لایی 50 تا و 100 تایی عمده‌فروشی می‌کردیم، بیسکویت‌های ما رو همه جا بسته‌ای 3 زار «3 قران» می‌فروختن. از این 3 زار، 10 شاهی سود فروشنده و مغازه‌دار بود، 10 شاهی مال عمده‌فروش که 5 شاهی‌اش هزینه حمل و نقل می‌شد و 5 شاهی سود خود او.
- جایزه‌ها رو از کجا می‌دادین؟ با این حساب شما از کجا سود می‌گرفتین؟
سود ما در فروش زیاد بود
حاج‌آقا محمدعلی جهرمی بدون لحظه‌ای درنگ در پاسخ به این پرسش‌های من گفت: قیمت مواد اولیه و تمام‌شده هر بسته بیسکویت 30 شاهی «یک قران و نیم» بود، پنج شاهی را به جایزه‌ها اختصاص دادیم، 2 نوع ساعت جایزه می‌دادیم، یک ساعت رومیزی زنگ‌دار و یک ساعت مچی، از محل همون 5 شاهی‌ها از این ساعت می‌خریدیم، جایزه‌های کوچک ما قیمت چندانی نداشت، ولی درنهایت با همان 5 شاهی‌ها این جایزه‌ها داده می‌شد. هر 5 جعبه 100تایی یک ساعت مچی جایزه داشت و هر جعبه 50 تایی یک ساعت رومیزی کوکی زنگ‌دار، شما از اون ساعت‌ها دیدین؟
- بله حاج‌آقا جهرمی، پدرم یکی از این ساعت‌ها برنده شد.
- بفرمایید چی شد به فکر جایزه دادن افتادین اون روزها از این کارها باب نبود؟
- قبل از اینکه بیسکویت‌‌سازی کنیم مردم علاقه‌ای به خرید چنین چیزی نداشتند. بیشتر، مشتری خشکه‌پزی‌ها بودن که نان‌های گرد قندی درست می‌کردن، فکر من بود که با جایزه مردم رو تشویق بکنم بیسکویت بخرن، خود من از یک قناد روسی در خیابان منوچهری یاد گرفتم. می‌دونستم مردم از جایزه گرفتن لذت می‌برن، سود، در فروش زیاد است.
- تا آنجا که یادم هست بیسکویت‌های «شانسی» مزه کاه می‌داد؟
- (باخنده) آرد سبوس دار بود، سبوس زیاد داشت. امروزی‌ها بیسکویت ساقه‌طلایی می‌خورن اونم سبوس داره.
تشتک مجانی
تولید و فروش بیسکویت «شانسی» در 2 دهه 20 و 30 رواج داشت، اما از اواسط دهه 30 که نوشابه‌سازی رواج پیدا کرد، اول کارخانه «پپسی‌کولا» دایر شد و با تولید انبوه بازار پررونقی پیدا کرد، بعد از «پپسی کولا»، «کوکاکولا» وارد بازار ایران شد، مدیران تولید «کوکاکولا» برای اینکه بخشی از بازار مصرف «پپسی‌کولا» را از آن خود کنند از روش جایزه‌دادن بیسکویت «شانسی» بهره گرفتند، به این ترتیب که زیر لایه پلاستیکی تشتک کلمه «مجانی» را چاپ کردند، حالا صنایع غذایی مدرن و ماشینی شده و 2 کارخانه «پپسی» و «کوکاکولا» تکنیک مدرن بسته‌بندی را در اختیار داشتند، اواسط دهه 30 کارخانه کوکاکولا با همین تشتک‌های «مجانی» توانست بازار فروش را رونق دهد.
این 2 کارخانه سیستم توزیع مدرن داشتند، نوشابه‌ها در به پخش سراسری کشور به دست خریدار می‌رسید، یکی از تفریحات مکرر جوان‌ها خرید مکرر کوکاکولا برای دریافت جایزه بود، هرکس که تشتک مجانی پیدا می‌کرد به فروشنده می‌داد و یک شیشه کوکاکولا می‌گرفت. بعضی فروشنده‌ها در اماکن شلوغ مثل سینماها و تئاترها که خریدار وقت و دقت بازبینی تشتک را نداشت خودشان جمع می‌کردند و مجانی‌هارا برای خود برمی‌داشتند، روش تشتک مجانی به‌زودی چنان رونقی گرفت که نوشابه‌سازی‌های دیگر هم ناچار به تقلید شدند.

سینه‌ریز طلا در حلب قو
در همان اواخر دهه 30 کارخانه نوشابه‌سازی فانتا و کانادادرای دست به ابتکار دیگری زدند، آنها برای فروش و مصرف بیشتر اعلام کردند که تشتک‌ها را یک کیلویی می‌خرند. مردمی که از جایزه گرفتن و پول درآوردن لذت می‌بردند به خاطر فروش تشتک‌ها نوشابه بیشتری می‌خریدند.
اما در اواسط دهه 40 کارخانه روغن نباتی «قو» و بعدها «شاه‌پسند» دست به ابتکار دیگری زدند که بسیار موفق بود و آن گذاشتن سری جواهر در حلب‌های 5 کیلویی (4.5کیلویی) روغن نباتی بود. در آن سال‌ها خانواده‌ها هیچ علاقه‌ای به مصرف روغن نباتی نداشتند، از نظر آنها روغن خوب، روغن کرمانشاهی و کره چوپانی بود، روغن نباتی تا سال‌ها روغن مصرفی خانواده‌های فقیر و کم‌درآمد بود. از آنجا که عمده مصرف‌کننده روغن خانم‌های خانه‌دار هستند، مدیران فروش از علاقه خانم‌ها برای به دست آوردن طلا و جواهر حداکثر بهره را بردند و با اعلام جایزه سری جواهر برای خریداران روغن نباتی توانستند با فروش خوب بازار را از دست رقبا درآورند، در مطبوعات دهه 40 (به‌خصوص مجله‌ها) آگهی‌‌های 4 رنگ و زیبایی چاپ می‌شد که در آن خبر از جایزه سینه‌ریز طلا و یا سری جواهر برای خانم‌ها اعلام شد. وسوسه به دست آوردن این جوایز حتی مخالفین مصرف روغن‌نباتی را خریدارحلب‌های 5 کیلویی «قو» کرده بود.

بوقلمون در شکم بره
یکی از تولیدکنندگان صنایع غذایی که برای بخش جوایز از دقیق‌ترین ترفندهای تبلیغاتی استفاده می‌کرد روغن نباتی قو بود، این شرکت در آگهی‌های مفصل که در مطبوعات و رادیو و تلویزیون پخش می‌شد به خریداران حلب کوچولوی قو 5 هزار ریال جایزه نقدی می‌داد، هرکس می‌توانست با پرداخت 285 ریال برای یک حلب روغن نباتی شانس خود را برای جایزه نهایی که یک سری جواهرات به ارزش 500 هزار ریال بود آزمایش می‌کند. شرح این جایزه دادن در بخشی از گزارشی که در شماره 1300 اطلاعات هفتگی (سال 1345) چاپ شد، چنین آمده است:
مرغ در شکم بوقلمون
«در حدود یک ماه قبل مراسم قرعه‌کشی چهارمین سری جوایز حلب کوچولوی قو در تلویزیون ایران انجام گرفت و کلیه کسانی که کارت‌های 2 رنگ آنها به اعداد (0556) و (4918) ختم می‌شد هریک برنده 5 هزار ریال پول نقد شدند، پس از این قرعه‌کشی از برندگان خواسته شد برای دریافت جایزه خود و همچنین شرکت در مراسم قرعه‌کشی یک سری جواهر تمام برلیان به ارزش 500 هزار ریال در تلویزیون ایران حضور یابند. کارخانجات قو برای اینکه از این برندگان خوشبخت پذیرایی کاملی بشود و از انواع و اقسام غذاها در یکی از استودیوهای بزرگ تلویزیون ایران میز مجللی ترتیب داد که در ان غذاهای خوشمزه ای با روغن قو ساخته شده بود. موضوعی که جلب توجه بینندگان تلویزیون را می‌کرد بره بزرگ سرخ‌شده‌ای بود که درون شکمش یک بوقلمون قرار داده بودند و در شکم بوقلمون یک مرغ و در شکم مرغ یک تخم مرغ قرار گرفته بود.»
نکته جالبی که در این گزارش آمد، روابط عمومی روغن نباتی قو از حاج مرتضی مظفریان یکی از مشهورترین جواهرسازان آن روز تهران دعوت کرده بودند که به این مراسم بیاید و ضمن تایید ارزش جواهرات، به برنده پیشنهاد کند که اگر مایل باشد به جای این سری جواهرات برلیان 500 هزار ریال پول نقد همانجا به او بپردازد.
قرعه‌کشی انجام گرفت و خانم ارفع‌الزمان کریمی ساکن تهران خیابان شمیران، داودیه برنده یک سری جواهرات تمام برلیان شد، او پیشنهاد حاج مرتضی مظفریان را پذیرفت  و با این توضیح که می‌تواند با این پول اقوامش را هم در شادی خود شریک کند.
توضیح این نکته هم ضروری است که منظور از حلب کوچولو، حلب‌های 5/4 کیلویی بود که خانواده‌های پرجمعیت از آن استفاده می‌کردند. حلب دیگر 18 کیلویی بود که بیشتر جنبه مصرف صنعتی در قنادی‌ها و کیک‌پزی‌ها داشت.
همه جایزه می‌دادند
به گفته کریم ممتاز که در آن سال‌ها در یکی از آژانس‌های تبلیغاتی کار می‌کرد، تب جایزه دادن در اواسط دهه 40 فراگیر شده بود، تقریبا اکثر تولیدکنندگان برای تشویق به خرید جایزه اعلام کرده بودند، خودروسازها، یخچال‌سازها، فروشگاه‌های بزرگ، لوازم آرایشی‌ها و ...
یکی از جالب‌ترین جایزه‌ها ابتکار چای «شهرزاد» بود که به خریداران خود 777 سکه طلا و 777 سکه طلای شهرزاد (سکه‌های مخصوص چای شهرزاد) جایزه هدیه می‌شد.
کریم ممتاز درباره چگونگی این جایزه‌ها به ما می‌گوید:
برای شرکت در قرعه‌کشی بزرگ چای شهرزاد، 3 بریده آرم فارسی قوطی‌های 100 گرمی و یا یک بریده آرم فارسی قوطی‌های 500 گرمی چای شهرزاد لازم بود، خریدار باید این بریده‌ها را به نشانی موسسه چای شهرزاد (در خیابان بوذرجمهری) ارسال می‌کرد. یک جایزه بزرگ به نام جام طلای شهرزاد هم در نظر گرفته شده بود به ارزش 77777 ریال که برنده می‌توانست یا جام را بگیرد با مبلغ 77777 ریال پول نقد.
در آگهی‌ها تاکید شده بود هرچه کارت قرعه‌کشی بیشتر دریافت کنید شانس برنده شدن شما بیشتر می‌شود. استقبال از این ابتکار به حدی زیاد شده بود که بعضی از شرکت‌کنندگان قرعه کشی می‌گفتند به اندازه مصرف یکسال خود چای شهرزاد خریده‌اند. وسوسه جایزه گرفتن، فروش چای را در حد غیر قابل تصوری بالا برده بود.

جایزه هم مشتری می‌آورد و هم می‌برد
در مباحث مختلف علم تجارت، تاکید بر اصل فروش و افزایش فروش بسیار آمده است، تولیدکننده بزرگ باید به فروش بزرگ فکر کند و برنامه داشته باشد، دکتر حمید زیرک‌زاده تحلیلگر مسایل اقتصادی می‌گوید:
درک این مساله بسیار ساده است، اگر تولیدکننده‌ای کالای خود را در تیراژ یک میلیون با یک ریال کاهش قیمت وارد بازار کند، سود بیشتری می‌برد به نسبت تولیدکننده‌ای که همان کالا را در تیراژ 300 هزار ولی با یک ریال قیمت بیشتر می‌فروشد، بنابراین هرچقدر تیراژ فروش بالا باشد  هزینه‌ها سرشکم شده و ناچیز می‌شود، به‌خصوص در دنیای صنعتی امروز که ماشین‌ها امکان تیراژ بالا را به راحتی فراهم کرده‌اند، یکی از ترفندهای فروش بالا، ابتکار جایزه دادن است، جایزه‌های وسوسه‌انگیز میل به خرید آن کالا را بالا می‌برد، تیراژ را افزایش می‌دهد و سود بیشتری عاید تولیدکننده می‌کند.
اما مهندس شاهرخ ظهیری بنیانگذار مهرام و چهره شاخص صنایع غذایی ایران به نکته دیگری اشاره دارد:
در هیچ صنعتی به اندازه صنعت غذایی رعایت کیفیت و مرغوبیت کالا اهمیت ندارد، با جایزه دادن می‌توان خانواده‌ای را تشویق به خرید آن کالا کرد. جایزه‌بگیرها یکبار، دوبارحتی 10 بار ممکن است به‌خاطر جایزه مثلا رب گوجه فرنگی فلان کارخانه را بخرند، اما اگر کیفیت نباشد برای بار یازدهم دیگر سراغ آن مارک رُب گوجه نمی‌روند.

سابقه جایزه در تجارت سنتی
دکتر ماه‌منظر الهام می‌گوید:
در علم روانشناسی تجارت، مباحث مختلفی درباره تشویق و ترغیب به مصرف کالا داریم، هر انسانی در هر سن و سال و در هر شرایط اجتماعی از دریافت جایزه لذت می‌برد، مدیران فروش صنایع غذایی از گذشته‌های دور با آگاهی از این میل نهادینه‌شده در وجود انسان دست به ابتکار زدند و در هر دوره‌ای با توجه به نیاز روانی مشتری و خریدار و مصرف کننده کوشیدند میل به خرید آن کالا را با جوایز خاص آن دوره بالا ببرند. در صنعت تبلیغات، تقریبا در تمام کشورها از فنون نشات‌گرفته از علم روانشناسی تجارت و با توجه به نیاز عمومی افراد جامعه جایزه می‌دهند. در صنعت غذا این جایزه دادن‌ها اهمیت بیشتری دارد، چراکه مصرف‌کننده تولیدات صنایع غذایی عموم افراد جامعه هستند. هیچ صنعتی به اندازه صنایع غذایی با تیراژ بالا سر و کار ندارد، در واقع این صنعت است که به اندازه تمام افراد جامعه مخاطب دارد، در تجارت سنتی هم جایزه دادن به نوعی رواج دشته، در واقع از قدیمی‌ترین ایان یکی از راه‌کارهای جذب مشتری و فروش بیشتر همین جایزه دادن‌ها بوده است، یکی بخر 2 تا ببر که هم‌اکنون در صنعت دستمال‌کاغذی رایج شده، ریشه در فروش‌های سنتی دارد، اگر یک خرواز گندم بخری قیمت همین است اما اگر دو خروار گندم بخری یک خروار هم جایزه می‌گیری!

جایزه‌های جهانی‌شده
جایزه دادن به خریداران کالا، خاص صنایع غذایی نبوده، همین حالا در بسیاری از فروشگاه‌های بزرگ (و حتی فروشگاه‌های کوچک) برای تشویق خریدار، جایزه‌هایی در نظر گرفته می‌شود، در دهه 50 که فروشگاه های بزرگ و تولیدکنندگان اروپایی و آمریکایی به بازار مصرف ایران توجه داشتند و بعضی‌ها مثل «مادرکر» به صورت پُستی کالا می‌فروختند یک شماره شانس هم به آنها می‌دادند، این جایزه‌ها مثل بلیت دوسره مسافرت به اروپا و یا اتومبیل و حتی خانه، مشوق خریداران می‌شد و فروش به سرعت بالا می‌رفت.
همزمان با فراگیر شدن جایزه‌ها، گروهی از طنزنویسان و منتقدان اجتماعی این شیوه را نامناسب تشخیص داده و انتقاد می‌کردند که کمپانی‌ها پول را از جیب مردم درمی‌آورند، انتقادها به حدی بالا گرفت که کمپانی‌ها روش جایزه دادن را نیز تغییر دادند، یعنی برای هر جایزه مرحله زمانی خاصی در نظر گرفتندو تاکید کردند این برنامه تشویقی فقط برای آشنایی مردم با کالای مرغوب است، این نظریه وقتی تایید می‌شد که مصرف‌کننده از خرید خود راضی بود و می‌توانست مشتری دائمی کالایی بشود، برای به دست آوردن این موفقیت، لازم بود هرچه بیشتر کیفیت بالا برود و اجناس جایزه‌دار ارزش پولی که برای آن کالا پرداخت می‌شود بیهوده نباشد، در این مرحله رقابت برای افزایش کیفیت فزونی داشته باشد و هزینه گرفته بود.

باغ سری، روش سنتی
آیا جایزه دادن به خریدار، خاص عصر صنعتی شدن صنایع غذایی و تولید انبوه بوده است؟ برای پاسخ به این پرسش با چند بازرگان و تولیدکنده صحبت کردیم، هرکس نظر خاص خودش را داشت، اکثرا می‌گفتند اگر اخلاق و انصاف رعایت شود کار بدی نیست، همه ما می‌دانیم که تولید بالا و فروش بیشتر سود بیشتر داردچه بهتر که بخشی از این سود نصیب خریدار شود. اما حاج غلامحسین رفیعی به نکته جالب دیگری اشاره دارد، او می‌گوید:
در گذشته‌های دور که بیشتر فروش‌ها سرباغ بود، یک جایزه به نام «باغ‌سری» وجود داشت یعنی شما وقتی می‌رفتید سرباغ و سر زمین خرید می‌کردید کشاورز خودخواسته و با میل و رضای خود مقداری از همان جنس را با پارو یا با دست (بستگی به نوع خرید شما داشت) روی جنس شما می‌گذاشت، این جایزه خرید از سر زمین یا باغ بود، درواقع مشتری را تشویق می‌کردند که به جای رفتن به در مغازه و خرید از واسطه، از خود کشاورز خرید بشود، در بعضی از میادین محلی میوه و تره‌بار هم که خود روستایی‌ها با زنیبل یا چرخ دستی کالای کشاورزی خود را برای فروش می آوردند، برای تشویق مشتری  دو تا بخر 3 تا ببر، یا 5 کیلو بخر، 6 کیلو ببر را با صادای بلند اعلام می‌کردند. شیوه سنتی شاید هنوز هم در بعضی نقاط ایران وجود داشته باشد، تشویق به خرید از راه جایزه دادن قدیمی‌ترین ترفند فروش بوده است.

تقلب در جایزه‌ها
یک تحلیل‌گر قدیمی می‌گوید هرجا پول باشد و سود باشد وسوسه تقلب هم هست، در مورد جایزه دادن هم امکان تقلب وجود دارد، بعضی از اعلام‌کنندگان جایزه با تبانی جایزه را به خودی می‌دادند یا بعضی از فروشگاه‌های کوچک که خریدار غیر محلی داشتند جایزه را فراموش می‌کردند و یا اسامی برندگان را قلابی اعلام می‌کردند، این روش‌ها امروز دیگر نادر است، چراکه قدرت رسانه‌ها و نظارت عمومی وجود دارد. در مورد برندهای پُرمشتری این کار تقریبا غیرممکن شده است چراکه تقلب در این کار، گاه کل برند را به خطر بدنامی گرفتار می‌کند.
شیوه جایزه دادن در چند سال اخیر رواج تازه‌ای پیدا کرده و حتی تولیدکنندگان برای جذب مشتری بیشتر گروهی از متخصصین را به همکاری دعوت کرده‌اند، آنها پس از بحث و بررسی شرایط اجتماعی و میل و نیاز عمومی مردم، چیزی به عنوان جایزه انتخاب می‌کنند که به تازگی پول نقد، جذاب‌ترین جایزه‌ها شده است.
فروشگاه‌های بزرگ شهروند، سپه، اتکا و .... در چند سال اخیر از شیوه جایزه دادن بهره می‌برند، این کار در ایام عید نوروز، رواج بیشتری دارد، چراکه بازار از خرید داغ است و همه خانواده‌ها با توجه به بودجه و امکاناتی که دارند به خرید می‌روند، چه بهتر از جایی و یا کالایی بخرند که شانس جایزه گرفتن هم داشته باشد.

 

کد خبر 27883

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 14 =